همه چیز درباره طلاق عاطفی، مراحل و پیامد های آن

در این مقاله به با توجه به نظریات تافلر و کسلر، به مراحل شکل گیری طلاق عاطفی می پردازیم و پیامد های طلاق عاطفی از دیدگاه متخصصان مشاوره طلاق در اصفهان را بررسی می کنیم.

جهانی شدن تافلر: کتاب موج سوم

موج اول: خانواده ی قبیله ای

موج دوم: خانواده ی هسته ای

موج سوم: خانواده ی تک والدی

تافلر در کتاب موج سوم به بیان سه دوره شکل گیری نظام خانواده پرداخته و معتقد است که در موج اول خانواده به صورت قبیله ای متشکل از بزرگ قبیله یا خاندان و به ترتیب فرزندان و نواده های آن ها بوده است. نوع ریاست در این نوع خانواده پدر سالاری بوده و تمامی اعضای این قبیله به عنوان یک جامعه ی تحت فرمان بزرگ قبیله بوده اند. امرار معاش در این دوره بر پایه ی کشاورزی و دامپروری استوار بود. موج اول خانواده ی قبیله ای تا دوران صنعتی شدن ادامه داشت تا این که بشر وارد عصر صنعتی شد. تافلر معتقد است با صنعتی شدن جوامع نوع جدیدی از خانواده و سرپرستی در جهان شکل گرفت که با عنوان خانواده ی هسته ای از آن یاد می شود. ظهور و گسترش صنعت موجب شکل گیری نوع جدیدی از اشتغال و کسب در آمد در جهان شد که نا گزیر اعضای خانواده ی قبیله ای کشاورز و دامدار را از هم گسسته و آن ها را راهی مشاغل جدیدی نمود که سرمایه داری در کارخانه های خود انتظار آن ها را می کشید.

مشاغل صنعتی جدید موجب شد تا کارگران بسیاری از روستا هایی که تا کنون نظام خانواده ای قبیله ای در آن ها رایج بود جدا شده و با نیت کسب سود و منفعت بیشتر وارد کارخانه های عصر سرمایه داری شوند. مشاغل جدید نوع زندگی متفاوتی با انتظارات و آرزوهای جدید نسبت به گذشته می طلبد که نتیجه ی آن شکل گیری خانواده ی هسته ای بود. خانواده ای متشکل از همسران و فرزندان. به تعبیر مارکس در این دوران فرد از خود، جامعه و تولیدات دست خود بیگانه می شود و صرفا تبدیل می شود به یک ماشین بدون احساس که از طبیعت و احساسات لطیف دوران کشاورزی گسیخته و نا گزیر در دنیای زندگی ماشینی اسیر شده است.

رزرو مشاوره آنلاین (کلینیک مشاوره مهرآئین)

تافلر معتقد به این مسئله  است که در موج دوم نسبت به موج اول، خانواده ها کوچکتر شده و این روند کوچک شدن خانواده ها ادامه خواهد داشت تا موج سوم که دوره ی ظهور خانواده ی تک والدی است. خانواده ی تک والدی متشکل از پدر و فرزندان و یا مادر و فرزندان خواهد بود. طلاق، جدایی عاطفی بین والدین و مشغولیت کاری بسیار بالای هریک از والدین موجب شکل گیری خانواده های تک والدینی می شود.

تافلر در کتاب جابجایی قدرت معتقد است که در موج اول، خانواده ی قبیله ای قدرت در دستان پادشاهان و روسای قبایل است. پادشاه و رئیس قبیله تعیین می کنند که چه سیاستی در محدوده ی حوزه ی حکومت شان اتخاذ شود، دستور و حکم پادشاه و رئیس قبیله بلا استثناء می بایست عملی شود. با ظهور عصر صنعتی و شکل گیری موج دوم قدرت در دستان نظام مدیریتی و فن سالاران جامعه افتاد. نظام سرمایه داری نو پا جای قدرت پادشاهان و روسای قبایل را گرفت و نظام مدیرتی نوینی را در اجتماع به صورت قانون مند حکم فرما نمود که تعیین کننده ی شیوه ی زندگی حال و آینده ی افراد جامعه با شد تا از آن ها صرفا ماشینی بسازد مطیع در اختیار نظام سرمایه داری.

به تعبیر مرحوم شریعتی، انسانی که زندگی حال و آینده ی خودش را فروخته است. تولیدات نظام سرمایه داری به حد انبوه رسید و نیازمند بازارهای مصرف گرا و تنوع پذیر بود تا این چرخه ی تولید و مصرف از حرکت باز نایستد، لذا نوع جدیدی از حکومت و قدرت در جامعه شکل گرفت با عنوان حکومت و اقتدار شعارها و آرزوها. این آرزوهای نا متناهی بشریت بود که نوع و میزان روابط بین خانواده های موج سوم را رقم می زد. پر واضح و روشن که اگر این امیال و آرزو ها بر آورده شود زندگی در کنار یک دیگر شیرین خواهد شد و اگر بر آورده نشود کدورت ایجاد می شود.

نظام مدیریتی سرمایه داری موفق شد تا با رواج مصرف گرایی و زیاده خواهی نوع جدیدی از زندگی تجملاتی را در جامعه پدید آورد که روز به روز در حال رشد و گسترش است. مطالبات نا خواسته و فراتر از انتظار همسران در خانواده، محدودیت در برآورده ساختن امیال و آرزوها، تنوعات میل جنسی و موارد دیگر که از جمله ارمغان های جامعه اطلاعاتی در موج سوم جهانی است که موجب تغییر در ارزش های اجتماعی و خانوادگی شده است. لذا اعتقاد بر این است زمانی که شعارها مطرح شد خواسته ها به صورت آرزوهای فردی شکل خواهند گرفت و در نهایت به عنوان مطالبات قلمداد خواهند شد. مطالباتی که هر یک از زوجین از یکدیگر خواهند داشت و عدم توانایی در برآورده ساختن آن با عنوان عدم تفاهم، ضرب و شتم، بیکاری واعتیاد و سایر موارد دیگر موجب جدایی زوجین و یا وقوع طلاق عاطفی خواهد شد.

تافلر در کتاب جابجایی قدرت

موج اول: قدرت پادشاهان، قدرت رئیس قبیله (خانواده ی پدر سالاری)

موج دوم: حکومت فن سالاران وتکنوکراتها و نظام مدیریتی (خانواده ی هسته ای)

موج سوم: حکومت شعارها، خواسته ها، آرزوها و مطالبات (خانواده ی تک والدی)

نظریه طلاق روانی کسلر

از دیدگاه کسلر مرحله ی اول جدایی زوجین از یک دیگر سرخوردگی از رابطه ی زناشویی است که با ادامه ی این روند و مدت دار شدن این جدایی عاطفی، زوجین احساسات و عواطف نسبت به یک دیگر را انکار کرده و از انجام وظایف و تعهدات زناشویی نسبت به یک دیگر امتناع می کنند که این امر می تواند منجر به جدایی محل خواب و یا صرف غذا به صورت انفرادی و جدا شود. پنجمین مرحله در طلاق روانی زوجین به یاد خاطرات شیرین گذشته ی خود در صدد بهبود شرایط زندگی خود برمی آیند اما نکته ی مهم اینجاست که با ورود به مرحله ی سوم یعنی امتناع از تعهدات زناشویی نسبت به یک دیگر و عدم هم بستری زوجین با یک دیگر، رشته های عاطفی و محبت بین آن ها گسسته شده و در نهایت قطع رابطه ی عاطفی و وقوع طلاق روانی شکل می پذیرد.

مدل کسلر: طلاق به عنوان یک فرآیند روانشناختی

این مدل مفصل ترین تحلیل روانی از طلاق است. کسلر (1975) طلاق را تحلیل روانی نموده و آن را به عنوان یک فرآیند روانشناختی به هفت مرحله ی هیجانی (عاطفی) تقسیم می کند: سرخوردگی، تحلیل رفتگی فرسایش، گسلیدگی، جدایی جسمی، سوگواری، نوجوانی دوم، اکتشاف و کار سخت. کسلرتأکید کرد که افراد این هیجانات را باترتیب های متفاوتی تجربه می کنند، به گونه ای که آغاز و انسجام نامشخص و طول مدت تجربه ها طبق ساخت روانی یک شخص متفاوت است. (خجسته مهر،1384، به نقل از افشاری،1988).

سرخوردگی زوجین در طلاق عاطفی

سرخوردگی

با توجه به گفته ی متخصصان مشاوره طلاق در اصفهان، طلاق عاطفی زمانی آغاز می شود که ماه عسل رابطه خاتمه یافته است. زمانی که کوری عاشقانه سپری می شود و تفاوت ها و مشکلات هویدا می گردند. عدم تمایل به مقابله با این مسائل سبب می شود که همسران روی جنبه های منفی رابطه تمرکزکنند. سرخوردگی بخش جدایی ناپذیر هر رابطه ی دراز مدت است و همان گونه که می تواند نقطه ی انحلال یک رابطه باشد، می تواندکلیدی برای تعمیق و تقویت رابطه نیز باشد. اغلب این فرآیندی است که در آن همسران توقعات شان را از هم دیگر به گونه ای می نمایند که با واقعیت تطبیق داشته باشد. تفاوت ها معلوم می شوند، و رویارویی روانی متقابل به زوج اجازه می دهد که بین درک واقعی و آرمانی از همسرشان تمایز قائل شوند.

این درک احتمال ناکامی های آینده را به حداقل می رساند و احساس آرامش و اطمینان ایجاد می کند. این احساس منطبق بر این دانش است که افراد برای نقاط قوت شان دوست داشته می شوند، هرچند نقاط ضعفی نیز داشته باشند. متمرکز کردن افکار بر این اختلافات اگر ادامه یابد، مخرب است. در ابتدا سرخوردگی گاه و بیگاه است. از ذهن ناخودآگاه به همان راحتی که آمده بود بیرون می رود. اما با گذشت زمان، آگاهی و تمرکز روی جنبه های منفی جدی ترمی شود. شخص بین آرمان سازی از همسر و نا امیدی کامل مردد است. با گذشت زمان، انرژی بیشتری صرف جنبه های منفی رابطه می شود. در این مرحله، از نظر افراد، اطرافیان و نیز خود همسران این گونه می آید که واحد خانواده هنوز روی پیامد های محکمی استوار است. بدون تمایل و بالیدگی که لازم است داشته باشند تا با این سرخوردگی مقابله کنند، رابطه به نزول خود به مرحله ی بعدی ادامه خواهد داد.

تحلیل رفتگی و فرسایش

چون افراد کمی تجربه یا توانایی لازم را برای خروج موفقیت آمیز از مرحله ی سرخوردگی دارند، معمولا فرسایش به دنبال آن می آید. درد، ناکامی و خشم که در مرحله ی قبل سرکوب شده بودند در این مرحله به طور آشکار ابراز می شوند. هرچند آگاهی از نا امیدی و نارضایتی از همسر شدیدتر است، ولی منشاء آن احساسات هنوز آگاهانه نشده اند.

در این مرحله، هرچند ارتباط همسران اساسی منفی دارد، آن ها هنوز به هم علاقه مند هستند. آسیب ها عمیق هستنند چون هر دو نفر هنوز یک دیگر را دوست دارند. حتی با تمام مشکلات، ازدواج و رابطه هنوز قابل نجات دادن است، اما به سختی. سبک جدید ارتباط بین زوج مانع اصلی است چون عادت شده است. رفتارهای کلامی و غیر کلامی آشکار و پنهان از جمله روش های معمول آسیب رساندن، نادیده گرفتن، و اجتناب از هم دیگر می باشند و این رفتارها با پاداش های ثانویه تقویت می شوند. چون اجتناب را میسر و نیازها را برطرف می کنند و این عادات قابل ترک شدن نیستند. تمرکز روی گرفتن است نه دادن، و تعادل بین دو نفر با دقیق ترین ابزار مو شکافی می شود. نیاز به رضایت هیجانی گاهی با یک رابطه ی صمیمیانه خارج از ازدواج رفع می شود که با نارضایتی بیشتر از رابطه ی زناشویی معنادارتر می شود و یک سیر باطل سراسر ازدواج را احاطه می کند.

گسلیدگی

این بدان معناست که کاهش محسوسی در سرمایه گذاری در ازدواج رخ می دهد. لذت زندگی، هیجان، صبر و تمایل به دادن وگرفتن که بخشی از زندگی زوج بوده است اکنون سرکوب شده است یا جای خود را به کار، سرگرمی و جانشین های دیگر داده، زن و مرد هردو هم زمان گسلیدگی از ازدواج را تجربه می کنند. اما وقتی یکی از آن ها چنین احساسی را تجربه کند احتمال وقوع طلاق را بالا می برد. علائم گسلیدگی روانی را به راحتی می توان تشخیص داد: سکوت استرس زا، ارتباط کلامی محدود و اجتناب مداوم از موقعیت های صمیمی. فرایند گسلیدگی با تغییر جهت تدریجی از گذشته به آینده معلوم می شود. همسر گسلیده شده، به زندگی پس ازطلاق می اندیشد. اندیشه ها و خیالات زندگی مجردی همراه با برنامه ریزی های مالی عینی، آزمایش های گاه و بیگاه از جاذبه برای جنس مخالف داشتن، و یادآوری ذهنی و مکرر جدایی گویی که فرد برای زندگی بدون همسر آماده می شود جایگزین می شوند. افکار طلاق، الزاما در این مرحله، تبدیل به تصمیم به طلاق نمی شوند و ممکن است آن قدرها هم جدی نباشند. گم گشتگی درونی و تقلا با جنبه های مخوف و خواستن ازدواج هنوز در اوج خود می باشند. اما بیشتر این افکار حول جنبه های منفی اند.

جدایی جسمی زن و شوهر در طلاق عاطفی

جدایی جسمی

این دردناک ترین جنبه ی کلی فرآیند طلاق عاطفی است. این جا است که هر دو فرد با احساس تنهایی، اضطراب و گم گشتگی و نیازشان به ساختن یک هویت جدید روبرو می شوند. کسلر تمایزی را بین همسری که جدایی را شروع می کند و طرف مقابلش، قائل شد. علی رغم مشابهت های زیاد در کیفیت مشکلاتی که هر کدام پیش رو دارند، تفاوت هایی وجود دارد. طبق تجارب ما در زمینه ی مشاوره طلاق در اصفهان، همسرانی که جدایی را آغاز می کنند خود را پیش از رابطه جدا کرده اند و بنابراین، حالا برای زندگی مجردی مجهزترند. هم چنین برای آن ها آسان تر است که مقام و شأن خود را حفظ کنند، چون آن ها فرد طرد شده نیستند اما شروع طلاق اغلب احساس گناه و شکست را به همراه می آورد، احساساتی که به راحتی تبدیل به خشم می شوند.

گناه بر اساس حس مسئولیت برای آسیب رساندن و رنجاندن و ضرباتی است که جدایی بر همسر و فرزندان وارد می آورد، گرچه احساس شکست ناشی از حس تسلیم در مقابل مشکلات و شکست در ازدواج است. اگر تنهایی در پوسته ی تو خالی خانواده مشکل باشد، این تنهایی حتی در اولین مراحل جدایی فیزیکی مشکل تر است. همسران نه تنها از قالب اجتماعی با هم بودن گذشته اند، بلکه قابلیت ارجاع و تعلق را نیز پشت سر گذاشته اند.

با وجود این، این تنهایی است که اساس یک تکمیل، حساسیت و باز بودن جدید را نسبت به روابط بین فردی دیگر به وجود می آورد. از تنهایی، خلاقیت، اراده ی قوی، شهامت، و تعهد عمیق بر می خیزد. برای افزایش این جنبه های مثبت، فرد باید با اضطراب ناشی از ترس از ناشناخته ها مقابله کند. کسلر منبع این اضطراب را به سه بخش تقسیم کرد: الف) عدم اطمینان از واکنش اجتماع و توانایی در اداره ی زندگی مجردی، ب) اضطراب ناشی از شکستن عادت ها و روزمرگی قدیم و ج) اضطراب ناشی از نیاز به تعریف مجدد از خود در تجربه ی فرد از زندگی جدید. تجربه ی این اضطراب ها از این نظر سازنده است که تغییرات سازگارانه ای را ایجاد می کند.

سوگواری

سوگواری شبکه ای از خشم، جراحت، تنهایی و درماندگی است. سوگواری فرآیندی است که توسط آن با یک فقدان از لحاظ روانی مقابله می شود و در آن هر دو همسر سعی می کنند خود را از قید وجود روانشناختی یک دیگر آزاد سازند. خاطرات رابطه ی قبلی شروع استقلال جدید را تهدید می کند. گویی به هر وسیله شخصی آرزو و درد را فرا می خواند. خاطرات، مطبوع و نا مطبوع صرف نظر از محتویات شان، اعتماد را می لرزانند. فقط وجود همسر و رابطه مهم است. خشم و افسردگی اجزای اصلی فرآیند سوگواری اند. اگر خشم بر اساس تلخی های مکرر می باشد که در طول ازدواج روی هم انباشته شده اند، اگر پیامد انرژی باشد که در عیب جویی از همسر در ازدواج خرج شده است، اگر حتی رها سازی احساسات سرکوب شده ی کودکی باشد، یک خشم ویرانگر است. اما اگر این خشم ناشی از واقعیت موجود ناشی از تلاش برای ساختن یک استقلال جدید یا ناکامی ناشی از تلاش برای ساختن یک رابطه ی جدید با همسر قبلی، فرزندان یا دیگران، آن گاه این یک خشم سازنده است.

نوجوانی دوم

در این مرحله بزرگ ترین جهش در خود، توان بخشی مشاهده می شود. یک توانایی و آمادگی برای پذیرش حس آزادی آرامش همراه با طلاق وجود دارد. یک لذت درونی همراه با این تشخیص که آن را بسازم و توانایی برای با خشم به گذشته نگاه نکردن بلکه با حس عینیت و واقعیت. با این همه، طلاق میزان تعارض و درد ناشی از یک ازدواج نا خوشبخت را کاهش می دهد. آزادی از فشارها و استرسی که بخشی از زندگی روزمره ی متاهلی بود، همراه با مذاکرات طلاق، افراد تازه مطلقه را قادر می کند آینده را روشن تر بلکه خوشبینانه تر ببینند. هیجان و شیفتگی نسبت به فرصت های آینده مشابه با آن هایی است که در نوجوانی تجربه می شوند.

تمایلات و آرزوهای سرکوب شده حالا باید کشف و جستجو شوند، اما خطر واکنش زیاد نسبت به آزادی جدید نیز وجود دارد. واکنش زیاد یک عنصر طبیعی و سازنده فرآیند تجربه زندگی جدید است اما اگر به عنوان یک روش واکنشی که به فرد کمک می کند از واقعیت مشکلات پس از طلاق بگریزد و در درون فرد نهادینه شود مخرب خواهد بود. کسانی که از این خطا آگاهند تعادل خود را پیدا خواهند کرد، و پس از مدتی بین آرزوی جبران محرومیت های گذشته و ترس از دست دادن همه ی زندگی با خود تعادل برقرار خواهند کرد.

اکتشاف و کار سخت

در طول این مرحله جایگاه مهار باز هم درونی می شود. احساس انتخاب آزاد اهداف و اعتماد در دست یابی به آن ها وجود دارد. اهدافی قبلا عموما تعریف شده اند اکنون جنبه واقعیت به خود می گیرند. توانایی و آمادگی ساختن روابط نه از روی ضعف بلکه از روی قدرت، نه منفعلانه بلکه با مشارکت فعالانه، تجربه می شود. نیاز به تجربه به خاطر تجربه کاهش می یابد، و توانایی برای سانسور و رفع نیاز برای تجربیات معنادار افزایش پیدا می کند. افرادی که به این سطح از رشد می رسند می توانند با رضایت به گذشته نگاه کنند و مسافتی را که پیموده اند و تغییراتی که در خودشان به وجود آورده اند را کشف کنند، تغییراتی که از طلاق ناشی شده اند و شاید به خاطر آن.

عواقب و پیامدهای طلاق عاطفی برای زن و شوهر و بچه های آن ها

عواقب و پیامدهای طلاق روانی در فرزندان از دیدگاه متخصصان مشاوره طلاق در اصفهان

  1. بزهکاری نوجوانان و جوانان
  2. اعتیاد به مواد مخدر
  3. افت و ترک تحصیل
  4. کاهش میل ازدواج در فرزندان
  5. عدم ثبات هیجانی و عاطفی فرزندان
  6. بدبینی فرزندان نسبت به آینده

شاید فکر کنید حفظ چنین زندگی از هم گسیخته ای خیلی کم خطر تر از تجربه ی جدایی واقعی است اما حقیقت آن است که طلاق عاطفی می تواند بسیار خطرناک تر از طلاق رسمی باشد. طلاق عاطفی، فشار عاطفی زیادی به زوج وارد می کند. این مشکل افسردگی، اضطراب، پریشانی را در پی دارد و بنیان خانواده را سست می کند و احتمال خیانت به همسر را افزایش می دهد.

مؤلفه ها

عوامل و مؤلفه های اصلی این آزمون طلاق عاطفی، برگرفته از نظریه ی طلاق عاطفی کسلر و چهار سوار جان گاتمن است. مجموعا 9 عامل که عبارتند از:

(گاتمن) انتقاد- سرزنش – جبهه گیری- سکوت

(کسلر) سرخوردگی- فرسایش و تخریب رابطه- دور شدن از تعهدات نسبت به یک دیگر- جدایی جسمی- سوگ در اثر فقدان همسر.

مضاف بر آن یک مؤلفه ی تکمیلی نیز در نظر گرفته شده است که شاخص هایی که بسیار مهم هستنند ولی در هیچ کدام از این طبقات نمی گنجند را در خود جای دهد. البته باید خاطر نشان کنیم که پنج مؤلفه ی کسلر از هفت مرحله طلاق کسلر گرفته شده، که دو مرحله ی آخر مربوط به بعد از طلاق می شود که در این جا مورد استفاده قرار نگرفته است.

شاخص ها را با بررسی علل های مختلف و مورد تایید اکثر تحقیقات، سایت های اجتماعی و روانشناسی و برآورد مخرج مشترک آن ها، بدست آورده و در نزدیک ترین طبقه جای داده شده. سپس برای هر شاخص سوالاتی تهیه شده است.

1_انتقاد: 1- عدم تفاهم و توافق اخلاقی

2_سرزنش: 1 -بدرفتاری و بد اخلاقی 2-مقایسه

3_جبهه گیری: ناسازگاری و عدم سازش

4_سکوت: بی تفاوتی و بی توجهی

5_سرخوردگی: 1-عدم رضایت زناشویی 2-تحریف آرمانی

6_فرسایش و تخریب رابطه: 1-عدم شناخت و درک یک دیگر 2-عدم گذران وقت با یک دیگر 3-خشونت 4 -اوقات فراغت 5-بی اعتمادی 6-دخالت دیگران.

7_دور شدن از تعهدات نسبت به یک دیگر: 1-عدم تعهد جسمی و اخلاقی (بی عفتی جنسی) 2-عدم تمکین مالی 3-عدم تعهد عاطفی 4-تعهدات والدینی 5- بی مسئولیتی

8_جدایی جسمی: 1 -نارضایتی جنسی 2-عدم تامین نیاز عاطفی و نوازش

9_سوگ در اثر فقدان همسر: عدم علاقه و روابط عاطفی

11_مولفه ی تکمیلی: 1-اعتیاد 2-ازدواج دوم 3-عدم تقوی و تدین 4-اختلاف سن 5-دوری زن و مرد بخاطر اشتغال همسر در شهر دیگر 6-تضاد و تفاوت فرهنگی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *