بررسی علل سخت گیری خانواده ها در برخورد با نوجوانان

در مقالات قبلی به هشت مورد از انواع مسائل و مشکلات دوره نوجوانی و جوانی و هم چنین بررسی مسائل خانوادگی پرداختیم ، دراین مقاله درادامه ی مباحث قبلی به انواع ساخت خانواده و علل سخت گیری خانواده ها ،می پردازیم .

علل سخت گیری برخی والدین

والدین اغلب بدان جهت در مورد نوجوانان و جوانان سخت گیرند و یا آنها را تحت مراقبت های شدید قرار میدهند که:

1 .آنها قبلاً مسوولیت مراقبت و حفظ فرزندان خود را به عهده داشته اند و اکنون قبول این نکته برایشان مشکل است که نوجوان به یکباره از تسلط آنان رها شود و نسبت به راهنمایی هایشان احساس بی نیازی کند.

2 .والدین نوجوانان خود را دوست دارند و همیشه سعادت آنها را می خواهند و چون نگران تربیت آنان هستند، نمی توانند از دادن پند و اندز خودداری نمایند.

3 .آنها مسئول تربیت فرزندان خود هستند و اگر مشکلی برای آنها به وجود آید، مردم والدین رامقصر خواهند شناخت.

4 .به علت عدم اطلاع، شاید والدین ندانند که چه مقدار آزادی باید به نوجوانان و جوانان خودبدهند

5 .گاهی والدین می خواهند به همان طریق که خود پرورش یافته اند، فرزندان خود را تربیت کنند، غافل از این که اوضاع با سابق فرق کرده است. ضمناً آنها می خواهند فرزندان خود رااز خطرات و ناراحتی ها مصون نگه دارند (شاگتر و بوئر، ترجمة جوادیان، 1352 ).

از طرفی در جلسات مشاوره خانواده دراصفهان ، مشاهده می کنیم  نوجوان و جوان تصورش بر این است که والدین به علت قدیمی بودن و داشتن سن زیاد، حقایق را خوب درک نمی کنند و در جریان امور نیستند و با مسائل سیاسی، اجتماعی روزآشنایی ندارند، و به طور کلی آنها را درک نمیکنند. حتی دربارة پند و اندرز و نصیحت والدین، ازخود مقاومت نشان می دهند و به گفتار آنان به دیدة شک و تردید می نگرند.

در بعضی از خانواده ها پدران اغلب وقت خودشان را صرف امور شخصی می نمایند، از خانه گریزانند و جز برای غذا خوردن و خوابیدن به منزل نمی آیند و وقتی که به خانه می آیند، باز فکرشان مشغول کارهای بیرون خانه است و اوقات خود را صرف فرزندان نمی کنند، به حال آنها نمی رسند وبا آنها در دل و راز و نیاز ندارند، تصورشان بر این است که وظیفة آنها تنها تهیة غذا، پوشاک ومسکن است و کاری به چگونگی رفتار، کردار، ارزش ها، رغبت ها و نیازهای روحی و روانی فرزندانشان ندارند.

پدران در حضور فرزندان، مادر را تحقیر می نمایند، به او حمله می کنند، ناسزا می گویند، تحکم می کنند، احترام او را نزد فرزندان نگاه نمی دارند، در مقابل دستور مادر به فرزند دستور دیگری می دهند و نظر مادر را رد می کنند، حاکمانه رفتار می نمایند نه صمیمانه و دوستانه و ناراحتی های بیرون خود را بر سر زن و فرزند می ریزند. در بعضی از خانواده ها نیز مادران غالب اوقات خود را به انجام کارهای شخصی بیهوده و گردش های دوستانه می گذرانند. فرزندان را فراموش می نماید و کاری نمی کنند که این گونه امور از حد اعتدال خارج نشود و فرزندان آن ها با داشتن مادر احساس تنهایی وبی مادری ننمایند. عده ای از مادران نیز در حضور فرزندان، پدر را تحقیر می کنند و او را کوچک می شمارند، به پدر بد می گویند، بیعرضه اش می خوانند، دستور پدر به فرزند را، رد می کنند و او را ازانجام عمل باز می دارند و یا وقتی پدر در خانه نیست، کارهای خود را بزرگ نموده، به رخ فرزندمی کشندو با عناوین مختلف سعی می نمایند فرزند را به طرف خود کشیده، او را جذب کنند و پدررا به چیزی نشمارند و بدتر آن که اعمال پدر را نزد فرزند بد جلوه می دهند، که با این شکل مهر پدردر دل فرزند کشته می شود و از بین میرود و یا منفور او واقع می گردد، و با این عمل فرزند کینه توز،خودخواه، بی تعادل و پرتوقع بار می آید (مظلومی، 1356 ) .

در بعضی از خانواده ها وضعیت و موقعیت خانواده طوری است که فرزندان در آن احساس ناامنی کرده، خانواده را مرکز نابسامانی می دانند و همیشه نگران آتیه خود هستند، اختلافات شدیدی که بین والدین از یک طرف و والدین و فررزندان از سوی دیگر، بین خواهران و برادران، بین والدین و اقوام در مورد مسائل گوناگون وجود دارد و نیز دخالت های بی مورد اقوام در امور خانوادگی،بخصوص دربارة طرز رفتار و یا معاشرت نوجوانان، مشکلاتی را برای آنها به وجود می آورند که گاهی منجر به فرار نوجوانان از خانواده می شود و این خود عواقب وخیمی را در پی خواهد داشت.

تبعیض میان فرزندان نیز برای آن ها مشکلاتی راایجاد خواهد کرد. تبعیض در توزیع محبت وتوجه به آن ها، تبعیض در اجرای ضوابط و مقررات، تبعیض بین پسران و دختران و تبعیض در میزان واگذاری کارهای منزل، آن ها را به کج رفتاری و ناسازگاری می کشاند. برای دختران مساله ازدواج موضوعی است که ممکن است ایجاد اشکال نماید.

اگر خواستگار مورد پسند خانواده نباشد، چه اشک ها ریخته خواهد شد و اگر خانواده او را تحمیل کند، چه خطراتی در آینده وجود خواهد داشت. این مساله در مورد پسران کم تر است، زیرا معمولاً آنها زمانی ازدواج میکنند که میتوانند زندگی خود را تامین و از انتخاب خود دفاع کنند.

هزاران اتفاق و حوادث کوچک و بزرگ زندگی روزانه می توانند اختلافات بین والدین و فرزندان را تشدید نماید، مثلاً تذکر پدر به فرزندش دربارة سیگاری که کشیده، بررسی مطالعات او وکتاب هایی که می خواند و یا انتخاب نوع تفریحات ایام بیکاری می تواند از علل اختلافات باشد.

تحقیر نمودن، کوچک کردن، پایین آوردن ارزش های شخصیتی نوجوانان و جوانان، سرزنش کردن آن ها بخصوص در حضور دیگران، مقایسه آنان با هم سن و سالان خود و به رخ کشیدن صفات و خصوصیات آن ها، برای نوجوانان و جوانان بسیار ثقیل است، تا حدی که گاه تحمل خود را ازدست داده، آرزوی مرگ می نمایند و گوشه گیری را اختیار می کنند، و یا در برابر این گونه تحقیرهاعصیانگری نموده، دست به انتقام می زنند.

سخت گیری خانواده ها در برخورد با نوجوانان

آزادی های بیش از حد و محدودیت های بیش از اندازه، اجرای برنامه های انضباطی شدید وافراطی و درخواست اطاعت کورکورانه در دوران بلوغ، آشفتگی های روحی فراوان را در پی خواهدداشت و سبب عکس العمل های شدید نوجوان می گردد. نوجوانان گاهی برای رهایی از رنج و ناراحتی، فقر و گرفتاری، نجات از سرزنش های مداوم وتحقیرهای مکرر و خردشدن شخصیت خود از خانه می گریزند و فرار را بر قرار ترجیح می دهند.

گاهی نیز فرار آنها از خانه به خاطر تنبیه و عبرت والدین است و گاهی به خاطر احساس بی پناهی واحساس عدم امنیت از خانه می گریزند و با مختصر محبتی که از طرف دیگران می بینند خود را تسلیم آنان می کنند.

ساخت خانواده

خانوادة سنتی، خانوادة هسته ای است که شامل پدر و مادری است که با فرزندان شان در یک خانه زندگی می کنند. البته طی سه یا چهار دهة اخیر تعداد روزافزونی از کودکان در خانواده هایی کاملاًمتفاوت از خانوادة سنتی زندگی می کنند. در حال حاضر در آمریکا از هر پنج کودک در خانوادة تک والدی زندگی میکند و 90 درصدی خانواده ها تحت سرپرستی مادری است که جدا زندگی می کند،طلاق گرفته یا بیوه شده یا هرگز ازدواج نکرده است.

هر سال بیش از یک میلیون کودک شاهد طلاق یا جدایی والدین شان هستند و تخمین زده شده است طی ده سال آینده، 60 درصد از کودکان درآمریکا بخشی از دوران کودکی خود را درخانوادة تک والدی می گذرانند (کانجر، زیر چاپ).

درجلسات مشاوره کودک دراصفهان ، بسیار می بینیم تاثیراتی که زندگی با مادر مجرد در کودک می گذارد بستگی دارد به جنسیت، سن، خلق و خو،نگرش مادر، علت نبودن پدر (مثلاً طلاق یا مرگ) و این که سایر بزرگ سالان و خواهران و برادران بتوانند جای خالی پدر را پر کنند.

در جلسات مشاوره طلاق دراصفهان ،برای کودکانی که در خانوادة تک والدی زندگی می کنند، زندگی کردن با پدر و مادر همجنس امتیازی محسوب می شود، پسرها برایشان بهتر است که با پدر زندگی کنند و دخترها با مادر. پسران در خانه های بدون پدر در دورة نوجوانی پرخاشگرتر، مضطرب تر و کم تر خویشتن دارند و رفتارهای غیراجتماعی بیشتری از پسرانی که در خانواده های هسته ای زندگی می کنند از خود نشان می دهند. البته دختران در خانواده های تک والدی چندان فرقی با دخترانی که در خانوادة هسته ای زندگی می کنند ندارند.

گردآورنده : عارفه نصراصفهانی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *